مانکجی هاتریا و بهائیگری اوّلیه
آقای فرید شولیزاده در «تارنگار خبری زرتشتیان ایران» نوشتهاند:
«از دوازدهم بهمنماه امسال، همزمان با آغاز دهه فجر، شبکه سوم سیما هرشب در ساعت 20:45 اقدام به پخش سریالی پانزده قسمتی با نام "سالهای مشروطه" میکند... این سریال کوشش دارد تا بیننده خویش را از دریچه نگاه کارگردان با رویدادهای دوره ناصرالدینشاه، امیرکبیر و انقلاب مشروطه آشنا سازد. اما متأسفانه در برخی موارد نویسنده و کارگردان سریال دچار لغزش میشوند و به جای بیان حقایق تاریخی به تحریف تاریخ معاصر میپردازند. یکی از این موارد، کوشش در تخریب چهره تاریخی بزرگمرد هازمان [جامعه] زرتشتی مانکجی لیمجی هاتریا است. گویا این سریال نیز به مانند دو کار پیشین آقای محمدرضا ورزی ["پدرخوانده" و "عمارت فرنگی"]، با الهام از نوشتهها، کتابها و دیدگاههای آقای عبدالله شهبازی ساخته شده است. در این مجموعه شخص مانکجی بهعنوان یکی از سرکردگان فرقه فراماسونری در ایران، و فردی دستنشانده که جاسوس سرویسهای اطلاعاتی دولت انگلیس در ایران است، معرفی میشود. در تمام سکانسهای سریال که با مانکجی در پیوند است، کوشش میشود تا اینگونه القا شود که مانکجی هدفی جز ترویج بهائیت و نیز تبدیل ایران به مستعمره انگلستان نداشته است... اما آیا به راستی شخصیت تاریخی «مانکجی هاتریا» بههمان گونهای است که عبدالله شهبازی در کتابهایی چون "زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران" و "ظهور و سقوط سلطنت پهلوی" توصیف میکند و البته در سریال "سالهای مشروطه" به تصویر کشیده میشود؟» [1]
آقای شولیزاده سپس شرحی مختصر درباره جایگاه تاریخی مانکجی بهعنوان «نجات بخش زرتشتیان ایران» ارائه میدهند.
من دو دهه است برای شناخت و ایضاح نقش کانونهای استعماری در تحولات تاریخ معاصر ایران میکوشم و آثاری در این زمینه منتشر کردهام. در کوران این پژوهش با مانکجی لیمجی هاتریا آشنا شدم، پیوند او با کانونهای استعماری و نقش بزرگ او را در تحولات ایران عصر ناصری شناختم.
پیش از مانکجی، ابتدا سِر شاپور ریپورتر [2] و از این طریق پدر شاپور، سِر اردشیر ریپورتر، [3] را شناختم و آنگاه به پژوهش درباره کانونی پرداختم که آن را «الیگارشی پارسی هند» یا «زرسالاران پارسی» خواندهام. پژوهش من درباره پارسیان هند و تأثیر آنان بر ایران سدههای هیجدهم و نوزدهم میلادی تاکنون بهطور کامل منتشر نشده. در زندگینامه جدیدی که اخیراً از سِر اردشیر ریپورتر منتشر کردم، به دلیل برخی پیامدهای منفی ناشی از خلاء پژوهش در این زمینه، فصلی را به «پارسیان هند» اختصاص دادم. [4]
آنچه تاکنون، جسته و گریخته، درباره مانکجی منتشر کردهام به شرح زیر است:
برخلاف نوشته آقای شولیزاده، در جلد دوّم "ظهور و سقوط سلطنت پهلوی"، که با عنوان "جستارهایی از تاریخ معاصر ایران" در سال 1369 (731 صفحه، قطع وزیری) منتشر شد، درباره اردشیرجی و پسرش شاپورجی برای نخستین بار و بهطور مشروح سخن گفتم ولی از مانکجی نام نبردم.
نخستین اشاره من به مانکجی در "نظریه توطئه، صعود سلطنت پهلوی و تاریخنگاری جدید در ایران" است. [5] این کتاب مجموعه چند مقاله است که در نیمه دوّم سال 1375 نگاشتم و میخواستم در نخستین شمارههای فصلنامه «تاریخ معاصر ایران» منتشر کنم ولی به دلیل استعفا از کلیه مسئولیتهایم در مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران با تأخیری طولانی در سال 1377 انتشار یافت.
در کتاب "نظریه توطئه" درباره پارسیان هند و اندیشمندان برجسته و قابل ستایش پارسی، چون گشتاسب شاه نریمان، و روابط صمیمانه و پیوند فکری نریمان و اقبال لاهوری، مباحثی را مطرح کردم [6] و نیز درباره «الیگارشی پارسی» و پیوند آن با بابیگری و بهاییگری مطالبی را عنوان نمودم. درباره مانکجی نوشتم:
«متأسفانه، در زمینه تاریخ فراماسونری در ایران و ارتباط آن با کانونهای استعماری غرب تاکنون پژوهش جدّی صورت نگرفته و همین امر به آشفته گویی در این حوزه دامن زده است. در تاریخنگاری معاصر ایران پیشینه فعالیت فراماسونری به میرزا ملکم خان محدود میشود و وی به عنوان بنیانگذار و رهبر نخستین سازمان ماسونی ایران مطرح میگردد. این مسئله و بسیاری از مسائل بغرنج دیگر عصر سپهسالار هنوز در هالهای از ناشناختگی قرار دارد. از جمله، نقش مانکجی لیمجی هاتریا (1813-1890)، مأمور رزیدانت (مقیم) حکومت هند بریتانیا در ایران، و رابطه نزدیک او با شاهزاده جلالالدین میرزا (پسر پنجاه و هشتم فتحعلی شاه و نویسنده "نامه خسروان" و استاد اعظم فراموشخانه)، میرزا یعقوب ارمنی (پدر میرزا ملکم خان) و برخی نخبگان دربار قجر و نقش فراماسونری هند در پیدایش فراماسونری در ایران هنوز مورد توجه محققان ایرانی قرار نگرفته است. همچنانکه در زمینه نقش آقا محمد مهدی ارباب اصفهانی (نیای خاندان فروغی) و حاج محمد معینالتجار بوشهری (نیای خاندان بوشهری) در پیدایش و گسترش کشت و تجارت تریاک در ایران و پیوند نزدیک آنان با امپراتوری مالی ساسون، که یکی از مهمترین کانونهای توطئهگر سیاسی و مالی شرق در نیمه دوم سده نوزدهم و دهههای نخستین سده بیستم به شمار می رود، [7] و فعلوانفعالات بسیار بغرنج و پنهان مالی و سیاسی این عصر هنوز پژوهش جدی صورت نگرفته است.» (عبدالله شهبازی، نظریه توطئه، صعود سلطنت پهلوی و تاریخنگاری جدید در ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1377، صص 28-29)
و در همان کتاب نوشتم: .. در منبع اصلی بقیه را بخوانید-
در همانجا در بررسی «کمیته مجازات» نوشتم:
«در زمان دستگیری اعضای کمیته مجازات فرقه بهائی در دستگاه نظمیه از چنان نفوذی برخوردار بود که بتواند پرونده را به شیوه دلخواه خود فیصله دهد. نفوذ بهائیان در نظیمه از زمان ریاست کنت دو مونت فورت بر نظمیه تهران آغاز شد. عبدالرحیم ضرابی (بهائی کاشانی) معاون او و کلانتر تهران بود و به این دلیل به عبدالرحیم خان کلانتر شهرت داشت. عبدالرحیم ضرابی با مانکجی هاتریا، رئیس شبکه اطلاعاتی بریتانیا در ایران، مرتبط بود و کتاب تاریخ کاشان را به سفارش مانکجی نوشت. از این کتاب سه نسخه خطی وجود داشت که در اختیار مانکجی، هنری لیونل چرچیل (کارمند سفارت بریتانیا) و جلالالدوله (پسر ظلالسلطان و حاکم کاشان) بود. عبدالرحیم خان ضرابی از اعضای خاندان سپهر و از خویشان مورخالدوله سپهر است و پدر علیقلی خان نبیلالدوله بهائی معروف که از دوستان عباس افندی بود و سالها شارژدافر ایران در ایالات متحده آمریکا. علیقلی خان ضرابی (نبیلالدوله) نیز در جوانی در سفارت انگلیس در تهران کار میکرد. وی در آمریکا به یکی از ماسونهای بلندپایه بدل شد و در طریقت اسکاتی کهن به درجه سی و سوم (عالیترین درجه ماسونی) رسید.
برخی مورخین کوشیدهاند تا گردانندگان و دستاندرکاران کمیته مجازات را انقلابیونی صادق و خشمگین جلوه دهند که از نابسامانی پس از انقلاب مشروطه و عدم تحقق آرمانهایشان سرخورده و به تروریسم روی آوردند. این تحلیل، که در سریال تلویزیونی پربیننده «هزار دستان» (ساخته علی حاتمی) انعکاس یافته، بهکلی نادرست است. بررسی دقیق زندگینامه گردانندگان کمیته مجازات چهرهای بهکلی ناسالم و وابسته به کانونهای استعماری از ایشان به دست میدهد و کارگزاران ایشان نیز گروهی اوباش و آدمکش حرفهای، چون کریم دواتگر، بودند. برخی نویسندگان عملیات کمیته مجازات را اعتراض انقلابی علیه قرارداد 1919 و دولت وثوقالدوله خواندهاند. این ادعا نیز بهکلی بیپایه است. کمیته مجازات در زمان اولین دولت وثوقالدوله در سال 1295ش./ 1916م. تشکیل شد و تنها پنج ماه (تا پائیز 1296/ 1917) فعالیت کرد. بنابراین، عملکرد آن ربطی به قرارداد 1919 نداشت.» [13]
در جلد پنجم "زرسالاران"، که در سال 1383 منتشر شد، در مقدمه مبحث جنگ کریمه، اشارهای گذرا به مانکجی کردم:
«دکتر دیوید تامسون جنگ کریمه (1853-1856) را «نقطهعطف مهمی در توسعه اروپای جدید» میداند. شکل گیری جغرافیای سیاسی نوین اروپا، تفوق قطعی بریتانیا، و به تعبیر وسیع تر امپریالیسم انگلوساکسون، به عنوان قدرت برتر دنیای جدید و تضعیف روسیه، که در آستانه جنگ کریمه قدرت نظامی درجه اوّل اروپا بهشمار میرفت، از پیامدهای مستقیم جنگ کریمه بود. این حادثه، که همزمان است با دوره تنظیمات در عثمانی، مبدایی شد برای سیطره بلامنازع دیوانسالاران غربگرا بر این کشور و سرنوشتی را برای عثمانی رقم زد که در جنگ اوّل جهانی به فروپاشی کامل آن انجامید. جنگ کریمه و پیامدهای آن تأثیرات عظیم در سرنوشت ایران نیز بر جای نهاد. پیامد مستقیم جنگ کریمه برای ایران، استقرار مانکجی هاتریا، مأمور بلندپایه اطلاعاتی بریتانیا، در تهران و آغاز فعالیت شبکه گسترده او، پیدایش اوّلین سازمان فراماسونری در ایران بهوسیله همین کانون و تهاجم استعمار بریتانیا به سرزمینهای شرقی و جنوبی ایران و تجزیه هرات بود.» (زرسالاران، ج 5، ص 321)
نتیجه میگیرم:
پژوهش من بهطور کامل و مستند، یعنی با ارائه مدارک و منابع، درباره نقش کانونهای استعماری و بهویژه «یهودیان بغدادی» در پیدایش و گسترش بابیگری اوّلیه [14] هنوز منتشر نشده. بنابراین، کسانی که دیدگاه مرا در این زمینه «غیرمستند» میدانند و، به تأسی از مورخینی چون سید احمد کسروی و احسان طبری و فریدون آدمیت و میخائیل ایوانف و محمدرضا فشاهی، بابیگری اوّلیه را «جنبش اجتماعی» یا «فکری»، نه فرقه سازماندهی شده، میشمرند، باید حوصله کنند تا این پژوهش منتشر شود و آنگاه به سنجش و داوری درباره آن بپردازند.
اثبات نقش کانونهای استعماری، بهویژه «یهودیان بغدادی»، [15] در پیدایش و گسترش سازمانیافته بابیگری با تبیین بنیانهای معرفتی این فرقه، به عنوان یکی از شاخههای برآمده از بستر شیخیگری و یکی از نحلههای هزارهگرایانه (Millenarianist) ، در تعارض نیست. دعاوی مسیحایی- مهدیگرایانه، که به پیدایش امواج فکری و سیاسی متنفذ انجامیده، گاه آمیزهای از سازمان یافتگی بر بستر بنیانهای فکری و اجتماعی بوده است. از نیمه دوّم سده هیجدهم میلادی، طریقت خاخام شلوم شرابی در بیتالمقدس، از طریق نفوذ یهودیان در فرقههای اهل تصوف، منبع الهام انواع مدعیان مهدویت در جهان اسلام بهشمار میرفت.
حضور گسترده یهودیان مخفی در پیدایش و توسعه بابیگری [16] و نقش تعیینکننده خانواده مادری باب، نیاکان خاندانهای افنان و خلیلی و غیره، در پرورش و برکشیدن علیمحمد باب، و بهویژه سه دایی او، حاج میرزا سید محمد تاجر شیرازی (خال اکبر) و حاج میرزا سید علی تاجر شیرازی (خال اعظم) و حاج میرزا سید حسنعلی شیرازی (خال اصغر)، به عنوان کارگزاران کمپانی ساسون در شیراز و بوشهر، [17] جایگاه پیروان باورمند به دعاوی باب را نفی نمیکند. من منکر وجود گروه قابلاعتنایی از بابیان اوّلیه نیستم که از سر صدق دعاوی باب را باور داشتند. در صفوف بابیان اوّلیه چهرههای سرشناسی چون سید یحیی دارابی و زرین تاج قزوینی میشناسیم. سید یحیی، که شورش نیریز فارس را رهبری کرد، پسر آقا سید جعفر کشفی، مجتهد سرشناس دوران فتحعلی شاه و محمد شاه قاجار، بود و برادر سید ریحانالله که بعدها مجتهد نامدار تهران شد. سید ریحانالله، کوچکترین پسر مجتهد کشفی، به شدت «ضد یهودی» بود. [18] و زرین تاج، معروف به «طاهره» و «قرةالعین»، هر چند پدرش، ملا صالح قزوینی (نیای خاندان صالحی)، مدتی به شیخیگری گرایش داشت ولی خود عروس عمویش حاج ملا محمدتقی برغانی (شهید ثالث) بود که رئیس علمای قزوین بهشمار میرفت.
درباره مانکجی، و نقش مانکجی در گسترش بابیگری و بهائیگری، به جز اشارات پراکنده و گزارشی از تحقیقم که در «پژوهه صهیونیت» منتشر شد، و نقل کردم، هنوز تکنگاری مستقلی منتشر نکرده و مستندات خود را عرضه ننمودهام. اخیراً، درباره نقش اردشیر ریپورتر در توسعه و تقویت بهائیگری گزارشی مستند منتشر کردهام. [19] این ادامه کار مانکجی است.
طبق طرح من، جلد ششم "زرسالاران" به ارائه تحقیقاتم در زمینه پارسیان هند و تکوین و تأثیر الیگارشی پارسی اختصاص دارد و در فصولی از جلد هفتم تکاپوهای مانکجی در ایران عصر ناصری بیان خواهد شد.
من اوّلین مورخی نیستم که به نقش مرموز مانکجی هاتریا در ایران عصر ناصری، و پیوند او با دستگاه استعماری بریتانیا، توجه کردهام. پیش از من، محمدرضا فشاهی نیز مانکجی را شناخته بود ولی به اشارهای مختصر اکتفا نمود. فشاهی در بررسی تحولات فکری دوران ناصری نوشت:
«در این مبارزه، ملتگرایی و بازگشت به افتخارات گذشته و ترویج و تقویت آن در اذهان توده مردم، بهترین سلاح سوداگری ایرانی بهشمار میآمد. این ملتگرایی که توسط برخی از روشنفکران و متفکران ایرانی نظیر جلالالدین میرزا و میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی، که در واقع سخنگویان نظام جدید سوداگری بودند، ترویج و تقویت میشد، در ابتدا حالتی انفعالی و منفی داشت. بدین معنی که جنبه ضدعربی و ضداسلامی آن بر جنبه ضداروپایی آن چربش داشت و این بهدلیل نفوذ افکار مانکجی رهبر زرتشتیان هندوستان (که دست پنهان دولت انگلیس از او حمایت میکرد) در افکار جلالالدین میرزا و آخوندزاده بود...» (محمدرضا فشاهی، واپسین جنبش قرون وسطایی در دوران فئودال، تهران: جاویدان، 1356، 157-158)
تعبیر نادقیق فشاهی از مانکجی به عنوان «رهبر زرتشتیان هند»، در حالی که مانکجی نماینده پارسی پانچایت (انجمن اکابر پارسیان هند) و اوّلین سرپرست زرتشتیان ایران منصوب از سوی پارسی پانچایت بود، نشان میدهد که وی بیش از این درباره مانکجی کاوش نکرده است. منبع اصلی مطلب: http://secure.bluehost.com/~shahbazi/blog/Archive/8825.htm